بی تفاوتی نسبت به خود که مشاوره روانشناسی گوش شنوا به شما کمک میکند تا بهتر خود را بشناسید آیا تا به حال با فردی برخورد کرده اید که در مواجهه با یک اتفاق بد، یک خسته کننده داشته باشد.
و معمولاً چیزی شبیه به “این اتفاق می افتاد” بگوید؟
گاهی اوقات ممکن است ادعا کند: “هیچ کاری نمی توانم در مورد آن انجام دهم.
ممکن است فرد ادعای گسترده تری داشته باشد، “هیچ کاری نمی توانست انجام دهد.
این شخص یک فتالیست است، کسی که در مواجهه با حوادثی که اجتناب ناپذیر است، کناره گیری می کند.
پذیرش و اغلب با یکدیگر اشتباه گرفته می شوند.
پذیرش مستلزم فعالیت و عاملیت است. به عنوان مثال، من این واقعیت را می پذیرم که ممکن است شغلی را که برای آن درخواست می کنم به دست نیاورم.
پذیرش من اما فعال است. من مطمئن می شوم که با مطالعه برنامه درسی دپارتمان، ایجاد یک نمایش آموزشی جالب و ارائه یک سخنرانی شغلی جذاب، کاملا آماده می شوم.
مشاوره آنلاین بی تفاوتی نسبت به خود
پذیرش مستلزم این است که من به روشی عمل کنم که به یک واقعیت در حال تغییر پاسخ دهد.
و این کار را با این درک انجام دهم که اقدامات من نتیجه را تضمین نمی کند.
من نمی توانم عوامل خارجی (نامزدهای بهتر، محدودیت های بودجه و غیره) را کنترل کنم، اما می توانم نگرش خود را کنترل کنم. این نیز مستلزم انتخاب است.
با رفتار عمدی و پاسخگو به واقعیت خود، ممکن است بخشی از واقعیت خود را تغییر دهم.
زمانی که انتخاب می کنم، بر اساس آنها عمل می کنم و نگرش خود را مدیریت می کنم، از اختیار خود استفاده می کنم.
ویژگی بارز ، مشاوره آنلاین رایگان از بین بردن یک نگرانی یا نگرانی است.
در شکل خوش خیم خود، شامل تغییر نگرش نسبت به چیزی بدون از دست دادن اختیار است.
در شکل نگرانکنندهتر آن، مستلزم تسلیم نمایندگی است.
من از این واقعیت که هرگز به طور حرفه ای تنیس بازی نخواهم کرد یا به قطب جنوب سفر نخواهم کرد، ناامید شدم. این دو چیز کاملاً خارج از کنترل من هستند.
هیچ کاری که من نمی توانستم در روند عادی وقایع انجام دهم، تفاوتی ایجاد نمی کند.
زمانی مناسب است که به وضوح بفهمم چه چیزی در کنترل من است و چه چیزی مسئول هستم – و چه چیزی نیستم. من نگرش خود را نسبت به این دو چیز تغییر داده ام.
من دیگر مانند زمانی که جوانتر بودم به آنها اهمیت نمی دهم.
بی تفاوتی نسبت به خود و زندگی
تجربه من بازتاب ادعای مهم اپکتتوس، فیلسوفی است که در سال 50 ق.م به عنوان برده به دنیا آمد. او گفت،
“برخی چیزها به ما بستگی دارد و برخی دیگر به ما بستگی ندارد.
نظرات ما به ما بستگی دارد، انگیزه ها، خواسته ها، بیزاری های ما – به طور خلاصه، هر کاری که خودمان انجام می دهیم.
بدن ما به ما بستگی ندارد، و نه ما دارایی، شهرت ما، یا مناصب عمومی ما…»
وقتی آن تمایز را تشخیص میدهم و مطابق با آن زندگی میکنم، ممکن است در مورد برخی چیزهای خاص در زندگیام تسلیم شوم.
اما هنوز هم خودم را انتخابهایی میبینم که بخشی از واقعیتهایم را شکل میدهند.
من در کاری که انجام می دهم و احساس می کنم فعال باقی می مانم.
زمانی آزاردهنده می شود که ناشی از عدم شفافیت در مورد اینکه چه چیزی تحت کنترل ما است و چه چیزی نیست، باشد.
علت بی حوصلگی و بی تفاوتی
وقتی آنچه را که به ما مربوط می شود از دست می دهیم، تمایل داریم تصور کنیم که هیچ انتخابی نداریم و کنترل کمی بر آنچه اتفاق می افتد نداریم.
در ادامه مثال بالا، اگر زمانی که خوشبینی داشتم برای این کار درخواست میدادم.
اما به دلیل عدم دریافت آن استعفا میدادم، ممکن بود به بهترین شکل ممکن برای مصاحبه آماده نشوم.
حتی اگر مصاحبه ای می گرفتم، استعفای من رخ می داد و احتمالاً برای اعضای بخش آشکار می شد.
ممکن است به خودم بگویم که هر کاری انجام میدهم، شغل را پیدا نمیکنم.
قلمرو انتخابم را کوچکتر می کنم و منفعل تر می شوم.
به عبارت دیگر، انتخاب به نظر من توهمی به نظر می رسد، زیرا معتقدم هر کاری که می کنم، نتیجه اجتناب ناپذیر است. این تقدیرگرایی است.
ما انسانها تمایل داریم به مسائلی که اعمالمان در آن نقش دارند، اهمیت بیشتری بدهیم و ارزش بیشتری قائل شویم. در غیاب مشارکت، چرا زحمت و چرا مراقبت؟ اینجاست که بی تفاوتی وارد قاب می شود.
زمانی که شخص نسبت به خود بی تفاوت است، نسبت به خود بی تفاوت است.
بیتفاوتی نسبت به خود پیامد استعفای سرنوشتساز است. بیتفاوتی نسبت به خود فرآیندی است که ممکن است در ابتدا به کندی حرکت کند، اما سپس به سرعت تسریع شود.
چرا در زندگی احساس بیتفاوتی میکنم ؟
شروع فوری ندارد مگر اینکه اتفاقی واقعاً فاجعه آمیز رخ دهد، مانند یک ضربه مغزی وجودی.
چگونه ممکن است یک فرد شروع به تشخیص این موضوع در خود یا در دیگران کند؟
اغلب تشخیص یک ویژگی یا جهان بینی در دیگری آسان تر از دیدن آن در خودتان است.
و حتی ممکن است یک تناقض در اینجا وجود داشته باشد: یک نفر باید حداقل کمی به اهمیت ندادن به خود اهمیت دهد.
ویلیام جیمز در کتاب انواع تجربیات مذهبی تشخیص می دهد که برخی از مردم آنقدر پایین رفته اند و تقریباً از ترافیک عادی انسان خارج شده اند که به کمک یا حتی نجات نیاز دارند.
جیمز میگوید اولین چیزی که باید اتفاق بیفتد این است که «این احساس کنند که انسان شایستهای به اندازه کافی برایشان اهمیت میدهد تا به این سؤال که آیا قرار است برخاستن یا غرق شوند، علاقهمند شوند».
کسی که نسبت به خودش بی تفاوت است دیگر برایش مهم نیست که بلند شود یا غرق شود.
مشاوره روانشناسی در رشت آنلاین و مشاوره خانواده آنلاین در کرمان را مطالعه کنید.
چنین فردی نمی تواند برای خود مراقبت ایجاد کند و در عوض باید انرژی و نگرانی را از شخص دیگری جلب کند.
من این را معادل اخلاقی یک شروع پرش توصیف می کنم. هر یک از ما ممکن است این پرش را برای شخص دیگری فراهم کنیم و حتی نان را هم نداشته باشیم